کورونابینا
سرمست از یک دشت شب بو کورونا بینا شدم
از نیستی تا هستیِ او کورونا بینا شدم
گنجشک های کوچه فهمیدند انسان جاهل است
در چنگ گرگی مثل آهو کورونابینا شدم
با شعرهای مبهم تو دست را پر کرده ام
با فتنه های چشم و ابرو کورونابینا شدم
هر سال یک احساس نو عرفان نو انسان نو
امسال با یک شهر جادو کورونابینا شدم
نوروز اینبار این پیام تلخ را با دشت خواند
با تیغ خصم و خلق بد خو کور و نابینا شدم
مثل درختی در تماشای تبر های جنون
مثل کویری در تکاپو کورونابینا شدم
من پستی دشمن نمی دیدم به چشم ساده ام
در این نبرد روی در رو کورونا بینا شدم
من کور بودم کورونا آموختم بینا شوم
سوی خدا این سوی و آنسو کورونا بینا شدم
شعر از : محمد حسین داودی
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: گلاریشامحمد حسین داودیبازرانglarisha
[ 4 / 1 / 1399 ] [ 20:41 ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]