خِر خِری در گوش انسان داشته ام

گلاریشا

نمونه ای از شعر ها و نوشته های محمد حسین داودی

نويسنده :محمد حسین داودی
تاريخ: 24 / 8 / 1403

از تو تنها رنج دوران داشته ام
خاطرات تلخ زندان داشته ام

از تو تنها قصه های دردناکم
یادگار سنگ و سیمان داشته ام

از تو تنها نامه های زهر دارت
با وجود زخم پنهان داشته ام

از تو تنها گریه های نانوشته
مشق تکلیفی فراوان داشته ام

از تو یک دلواپسی یک زخم کهنه
از تو یک روح هراسان داشته ام

از تو دنیای سیاه و مه گرفته
از تو شهری پر ز حیوان داشته ام

از تو سازی سوزناک از نای چوپان
مویه ای تا خط پایان داشته ام

از تو تنها از تو تنها دفترم را
خِر خِری در گوش انسان داشته ام

نويسنده :محمد حسین داودی
تاريخ: 19 / 8 / 1403

من غزّه ای در آتشم ، تو مکّه ای در ماتمی
من آخر دنیا شدم ، تو قصه ها را خاتمی

من غزّه ای خونین جگر ، تو مکّه ای بُبریده پر
اهریمن پولاد سر ، خندان بیاساید دمی

آنگه زبان ها مُهر ها ، وانگه به چشمان ابرها
وقت نفیر گوش ها ، وقت سقوط آدمی

آرام چون اسرار من ، این شهر بی آزار من
تاریخ را رد می شود ، شاید هویدا رستمی

شهرم غریب و بی رمق جام جنون سرمیکشد
در چشم اقیانوس او ، انبوه دریا شبنمی (1)


شهرم گریبان می درد نخوت به قلبم پل زده
با صبر ، بی پروا شدم از کینه دارم مرهمی

دستم چو مجنونِ خشن تیغ قلم را می کشد
شعرم قلندر گشته و آتش به سر تا پا همی

شعر از : محمدحسین داودی

پ . ن(1) : (گریهٔ حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق/کاندر این دریا نماید هفت دریا شبنمی)

موضوع: ,
برچسب‌ها: من غزّه ای در آتشم
نويسنده :محمد حسین داودی
تاريخ: 10 / 8 / 1403

برای گفتن تو عاشقانه لازم نیست
برای رنج و تباهی ترانه لازم نیست

از این عروض غزل گوش ما پر است برو
صدای عشق تو در این زمانه لازم نیست

که بازحادثه ای با ردیف وقافیه ای
ولی برای هنر این بهانه لازم نیست

تو درک واژه ی شب را نداری و پس هیچ
به چشم تو قلم جاودانه لازم نیست

تو کوچکی و بزرگی مرام ماست برو
به زعم ما قلم کودکانه لازم نیست

به هر کجا که روی باز خانه خانه ی ماست
برای شبزدگان آشیانه لازم نیست

به قدر بیشتر از کافی است دفتر من
حضور بیخودی ات درمیانه لازم نیست

 

شعر از : محمدحسین داودی

موضوع: ,
برچسب‌ها: glarisha گلاریشا
نويسنده :محمد حسین داودی
تاريخ: 6 / 8 / 1403

(تحقیقی پیرامون مطابقت شناخت انسان با واقعیت خارجی)

 


سرآغاز فلسفه و اولین مساله "مطابقت شناخت با واقعیت خارجی" می باشد . فلسفه از گزاره ای شروع می شود که به هیچ وجه قابل اختلاف نباشد .
بسیاری از مباحث در عین حالی که بسیار روشن و بدیهی هستند ، مفاد بیشتر منازعات فلسفی هستند . مثلاً همه می دانیم که مفهوم وجود با واقعیت وجود تفاوت دارد ، اما وقتی از کلمه وجود استفاده می شود ، منظور کدام یک می باشد . گاهی همین خلط کلام ساده باعث سختی فهم فلسفه برای ما می شود .
 ما سه پرسش اولیه و سه پاسخ بدیهی که منتج به مطابقت شناخت انسان با واقعیت خارجی می شود را مطرح می کنیم . در ادامه برهان ملاصدرا در این مبحث را تقریر می کنیم . در ادامه ان قلت های بحث را پاسخ می دهیم . این سه پرسش و پاسخ و تقریر مربوطه و چند پرسش و پاسخ در این زمینه را تقدیم می کنم برای دوستانی که علاقه مند به مطالعه فلسفه هستند ، امیدوارم برای ایشان مفید باشد .

موضوع: ,
برچسب‌ها: اولین مساله این است
تازه ترين مطالب
لينک هاي مفيد
ابزارک هاي وبلاگ
قالب وبلاگ

 RSS 

Alternative content